درس ششم
پژوهش علمی(Scientific Inquiry): تبیینها و حدود
روش علمی، چیزی بیشتر از تحمیل سختترین تکالیف به ذهن نیست. آنچه علم را از سایر امور عقلانی متمایز میسازد، موضوع است نه روش. بنابر این، زمانیکه رویکرد علمی به برنامهی درسی را مورد توجه قرار میدهیم، باید با برنامهی درسی شروع کنیم نه با علم.
مبعث پیامبر هم پیشاپیش تبریک می گم.
درس هفتم
پژوهش قوم نگاری(Ethnographic Inquiry): درک فرهنگ و تجربه
قوم نگاری عبارت است از عمل توصیف و توضیح یک فرهنگ معین در مقطع خاصی از زمان. فرهنگ در اینجا به مثابه معرفتی کسب شده تعریف میشود که برای تفسیر و تعبیر تجربه و انجام رفتار اجتماعی از آن استفاده میکنند. پس جای شگفتی نیست که پژوهشگران برنامهی درسی، تناسب حیرت انگیزی میان پرسشهای فراوان مطرح در این رشته و فنون قوم نگاری پیدا کردهاند.
روی ادامه مطلب کلیک کنید.
استاد این فرمه یه طوریه....
من نمی تونم اینو پر کنم...
استاد من موضوع ندارم آخه چه مقاله ای؟؟؟...
خلاصه یک ربع که دیر رسیدم و برعکس همیشه سر استادم اونقدر خلوت بود که کاملا این تاخیر مشهود باشه. برام خیلی جالب بود ایشون هر وقت نوک پیکان صحبتم به سمت انتقاد می رفت خودش را به نشنیدن میزد! بسیار زیرکانه بود (خوب نکته ای است برای وقتی که دانشجویی زیادی غر می زنه!!)
خلاصه برام جالبتر این بود که وقتی دلایلم رو گفتم ایشون گفت درکت می کنم. درسته مسئله تا وقتی تدریس نداشته باشی برات به وجود نمیاد. منم که دیدم مقدمه را خوب گفتم و تایید شد بقیشم گفتم . از تدریس و این که نمی خوام فعلا پروپوزال یا مقاله بدم. ایشون هم با هر کدام از چیزایی که گفتم راه حل داد تا چطوری با این فرم کذایی تطبیقش بدم. جالب شد اینطوری نه سیخ میسوزه و نه کباب!!
البته خب یه کم هم تذکر شنیدم بابت این که هنوز تو باغ نیستم که خب خدایی درست بود اما فکر می کنم سایرینی که این فرمها را هم تحویل دادند زیاد چیزی جلوتر از من نیستن. من تازه وارد باغ شدم و چیزهایی که برای اونها روتینه برای من تازه است. گاهی اوقات واقعا دلم به حال افرادی که من را راهنمایی می کنن میسوزه. امروز هم واقعا دلم برای دکتر فتحی سوخت. آخه من به راحتی نمی تونم هیچی رو قبول کنم. لباس علوم تربیتی برتن کردن هم از اون نوع است. باید دنبال لباسی باشم که مدل و رنگ و اندازش به من بیاد نه چیزایی که مد شده یا عرف شده.
می تونم بگم استاد راهنمای فعلی من اولین فردی است که به من تذکر میده. از دوره ابتدایی تا حالا هیچ آموزگاری به من تذکری نداده اما .... خب از طرفی هم خوبه. احساس یه شاگرد تنبل رو تجربه کردن باعث میشه تا خودم هم به عنوان معلم بهتر عمل کنم در این موارد.
جالبترین قسمت بحث این بود که من گفتم: مقاله نوشتن مثل شعر گفتن است. قابل پیش بینی نیست. باید بیاد. منم الان مقالم نمیاد!
ایشون هم گفتن: اگه به حال خودت ولت کنم تا 5 سال دیگه هم ممکنه شعرت نیاد! بنابر این دیگه از این به بعد اینطوری عمل نمی کنیم. اینطوری نمیشه!
تازه جالب شده که این ترم تدریس ریاضی هم می خوام بردارم!!! شاید هنوز برای رسیدن به هدفم دیر نشده باشه. نه؟؟
فردا مصاحبه دارم برای تدریس ریاضی.
چه زندگی پیچیده ای شده. این جاشو دیگه به استادم نگفتم که حتی می خوام سر کلاس ارشد و دکتری های ریاضی برم! می خوام ریاضی را به موازات علوم تربیتی یاد بگیرم!!
یکی نیست بگه آخه دختر کم از دانشگاه بدت میاد که دیگه حالا می خوای دوتا رشته بخونی و دو تا رشته درس بدی؟؟؟
اما واقعا این تنها راه رهایی از رکوده. باید تصمیم بگیرم از زندگیم چی می خوام؟؟؟
فعلا این دانشجوها هم همچون من مجذوب کمک و راهنمایی اساتید علوم تربیتی هستند غافل از اینکه این به به و چه چه ها آغاز اشتباه است. نمی دونم یعنی کسی هست که واقعا به جایی برسه که من رسیدم. فکرایی بکنه که من می کنم؟
راستش اونقدر سوال از توی دفاعش برام به وجود آمده بود که نگو... اما از آنجا که عهد کردم که انتقاد نکنم چیزی نگفتم و دفترچه ام را توی کیفم گذاشتم. اما دکتر بابلیان موقع سوال داورها گفت در جمع ما دانشجوهای دکتری علوم تربیتی هم هستن که شاید نظری داشته باشند. راستش حرف زدن با دکتر بابلیان برام آموزنده است چون یکی از استادانی است که علوم تربیتی نخوانده ولی در عمل آموخته. من هم دو تا از سوالهام رو پرسیدم. جالب این بود که در یک سوال از پرسیدم که در عنوان پژوهش نام دوره راهنمایی تحصیلی برای چی آمده وقتی این الگو اصلا هیچ جاش اشاره به راهنمایی نداره. دانشجو گفت خودم معلم راهنمایی بودم دوست داشتم توی راهنمایی باشه. منم گفتم نمیشه که دوست داشته باشی باید جامعه ات راهنمایی باشد. این وسط انتظار نداشتم که پاسخی به نظرم از نوع ماست مالیزیشن از استادم دریافت کنم. جالبه این سوال درست مشابه سوالی بود که خود ایشون در یک جلسه داوری از دانشجو پرسید که چرا الگوی برنامه درسی مجازی در دانشگاه را عنوان دادی و در متن هیچ جایی هیچ شاخصی نیست که این را نشان بدهد. جالبتر اینکه به نظر من اون پژوهش مصاحبه هایی در مورد آموزش مجازی در دانشگاه داشت و همه داده ها از آوزش عالی بودند.
چی شده که استادی که بسیار قبولش دارم یه جا اونقدر عمیق و دقیق توی موضوع میره و یه جا اینقدر سطحی آب میبنده توی پایان نامه؟؟؟
تعارض!!! من امروز درس بسیار بدی گرفتم. فرق می کنه که جای مشاور بشینی یا داور. عدالت بسته ب جایگاه است!!!
اما آرزومه دانشجوی دکتر بابلیان بشم. خیلی آدم بزرگیه. مدرس بسیار بزرگمنشیه.
تازه یک اتفاق بد هم تازه یادم افتاده. من قبلا توی جلسه سیگ آموزش ریاضی از مصداقهای پایان نامه های مشکل دار از نوعی که علوم تربیتی باعث از بین رفتن دانش میان رشته ای آموزش ریاضی شده عنوان پایان نامه دانشجوی امروز را بردم و آنهم جلوی دکتر بابلیان!!!
یه چیز دیگه هم اعتراف کنم. وقتی امروز دیدم اعضای تیم داوری به ایشون نمره ماکس دادن اول خودم را جای اونها گذاشتم و به نظرم آمد اگر من داور بودم این پایان نامه را غیر قابل قبول می دانستم. بعد یاد دفاع خودم افتادم و اینکه کاش اونموقع هم کسی به من ایرادام رو می گفت تا فکر نمی کردم خیلی استعداد دارم و اگر دکترا نگیرم حیف می شم.
کاش امروز دکتر بابلیان بهم نمی گفت دانشجوی دکتری علوم تربیتی. احساس سنگینی عجیب و تنفر زیادی از این عنوان دارم. اما کلا از این که یه بار دیگه تو جمع آموزش ریاضیا بودم خوشحالم.