دلم می خواست درباره مجموعه صاحب دلان چیزی بنویسم. اما طبق روال سریال ها که از نیمه به بعد، دیگر از دیدن بقیه آن پشیمان می شوی، ترسیدم و صبر کردم تا همین امشب. تا وقتی که سید خلیل رفت و ما را در شرمساری این گذاشت که عادت کرده بودیم فقط حدس بزنیم کی با کی ازدواج می کند!
حتما پرداختن به مسائل ماورائی به طور کلی، سابقه هایی در سینما و تلویزیون داشته، اما به نظر می رسد می توان ادعا کرد این روند جدیدا زیاد شده است. شاید قبلا نمی شد به این راحتی چشم برزخی پیوند زد و مریض لا علاج را شفا داد!
احتمالا باید این ها را مدیون جناب شیطان باشم که ماه رمضان سال گذشته آن طور پرده بر انداخت و خیال فیلم نامه نویسان را از حساسیت پرداختن به این مباحث راحت کرد.
فکر نکنید می خواهم این روند را زیر سوال ببرم. بر عکس، مجموعه صاحب دلان لذت دیدن واقعیت هایی را نصیب ما کرد که معلوم نیست به چه دلیل جزو اسرارمگو محسوب می شدند.
این که این تجربه ها برای بزرگان سرّ محسوب می شده؛ مانع این نیست که آن چه را نقل شده ،همانطور که می نویسند، به نمایش در نیاورند. چطور است که تعزیه ارزشمند است، اما کراماتی را که هزاران از آن ها را شنیده و حتی دیده ایم، به خاطر ترس از اتهام خرافه گرایی، به تصویر در نیاوریم؟
فقط اگر برنامه شبکه دو یعنی آخرین گناه را با صاحبدلان مقایسه کنیم، می فهمیم که مشکل در کجاست. وقتی در یک سریال، تصویر قرآن بر سر گرفتن را با صدای دعای جوشن کبیر پخش میکنند، بر باقی ماجراها و همچنین تاثیر آن، باید دعای مجیر بخوانیم!
زیبایی پایان داستان سید خلیل، لبخند و شوق او هنگام ظهور آیه استرجاع بود. بله! برای یکی مثل او، چه لحظه ای شوق انگیز تر از هنگام دیدار و پایان رنج و محنت دوری معشوق است؟
و چقدراین حال شبیه حالت کسانی است که از افتراق رمضان گریانند و در عین حال به خاطر انجام تکلیف و تقربی که در این فرصت بدست آورده اند، مسرورند.
سید خلیل مثالی از تجلی قرآن بود. قرآن که با رمضان پیوند خورده است. پس اگر با قرآن باشی، همیشه در رمضانی. همیشه سید خلیل همراه توست. و این امثال من هستند که با سید خلیل بدرود می کنند.
و اگر خواستی سید خلیل باشی، حرف همیشگی دینای شور و محبت یادت باشد که می گفت پدر بزرگ ساده دل من!
رو سینه را هفت آب شوی از کینه ها، وانگه بیا با عاشقان همخانه شو!
عید عاشقان مبارک باد!