اگر به عقب برگردیم،نخستین کوششها برای همگانی کردن آموزش پرورش از آمریکای لاتین در اواخر قرن19 با اندیشه ایجاد یک جامعه ملی متحد، عادلانه و دموکراتیک آغاز شد.چراکه به اعتقاد بنیتوخوآرز- رییس جمهوروقت مکزیک -«آموزش و پرورش، اولین پایه پیشرفت هر ملت است ».اما چگونه به این اندیشه باید جامه عمل پوشاند؟
اگر راهیابی همه کودکان به مدرسه را عدالت بدانیم و در هر آبادی یک مدرسه ایجاد کنیم و معلمان را بی توجه به مشکلات آنها به نقاط دور دست روانه کنیم،آنگونه که در طی سالیان گذشته تجربه کرده ایم، عدالت آموزشی نیست، که در واقع فریب خورده ایم.
آموزش و پرورش مهمترین ثروتی است که در جامعه توزیع شده و به مدد آن، مردم توانسته اند مشکلات خود را تحلیل کنند و استعدادهای خود را پرورش دهند ولی فراموش نکنیم که برخورداری از آموزش و پرورش یکسان در نهایت به نتایج تحصیلی برابر، ختم نمی شود چراکه برخی از گروههای مردم از امتیازات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برخوردار هستند وبه آنها امکان میدهد تا بیشتر و جلوتر از بقیه رشد کنند که به نوعی تبعیض دامن میزند.
آنچه در کتابها تدریس میشود، برای طبقه خاصی نوشته شده که هیچ ارتباطی با زندگی واقعی بقیه برقرار نمی کند و حتی این شکاف عامل بی علاقگی دانش آموزان به درس شده و در نتیجه فراگیران، دچار اختلال در آموزش نظیر ترک تحصیل یا تکرار پایه و مردودی میشوند.